جنازه را که توی قبر می گذارند، باید یک نفر مَحْرم برود آن تو، دست بگذارد روی دوش راست و…
جنازه را که توی قبر می گذارند، باید یک نفر مَحْرم برود آن تو، دست بگذارد روی دوش راست و…
کانال تلویزیون کوچک خانه ما، پیچی بود. مثلن برای تماشای فوتبال، باید چهار بار پیچش را میچرخاندیم به راست. کانال…
آن روز قرار بود روی تصویر زنی کار کنیم که کمی شکم داشت، روی دست و بازو و پهلویش، خالهای…
روز کارنامه کلاس اولی ها بود. بابا گفته بود: «اگه همه نمرههاش بیست نشد، پاشو تو خونه من نذاره.» مامان…