سالها پیش، در چنین روزهایی با فقدانی مواجه شدم که هیچ نمیتوانم دربارهاش حرف بزنم. اندوهی که لبخند من را…
سالها پیش، در چنین روزهایی با فقدانی مواجه شدم که هیچ نمیتوانم دربارهاش حرف بزنم. اندوهی که لبخند من را…
در رسمی کهنه، معمولا پس از شستن جنازه، کسی پیدا میشود و جلوی عبور میت را میگیرد. معمولا صاحبعزایی، بزرگتری،…
انسان کافی… آن همه نمرهی بیست کارنامهها چه شد؟ پاکنویس مشقها با مدادهای مشکی و گُلی در دفترهای تمیزِ جلدشده،…
دعای روز دوازدهم، تکهی غریبی دربارهی ترس دارد. اگر بخواهم راستش را بگویم بزرگترین ترس زندگی من، نبودن بابامحسن بود….