مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

برچسب:کارگاه_داستان

7 خرداد 1401 آبادان

مامان پروانه عزیز وقتی شما مُردید، مامان بزرگه گفت یک چیزی قَدِ فندق؛ توی گلویش گیر کرده. آقاجون، مرتب وضو…

10 اردیبهشت 1401 نوری که از دست دادیم

نوشته بود «امیدوارم تو نیز عشقی این چنین بیابی. عشقی که همه‌کاره و قدرتمند است. عشقی که به تو حس…

14 فروردین 1401 همه‌چیز، همه چیز

  همه چیز قرار است شما را به خاطر من بیاورد، مامان پروانه. حتی همین خرمای ساده افطار که روی…

28 اسفند 1400 بادبادک کسی بودن

عسل عاشق جوکر است. یکبار با ما می‌بیند. یکبار خانه‌ی مادربزرگش. و چندبار تکرارش را از شبکه‌‌ای ماهواره که خودش…