نیستم. هیچ کجا نیستم. از خودم هم رفتهم. خواسته و نخواسته. در این مدت، روزهای زیادی را در ترس و…
نیستم. هیچ کجا نیستم. از خودم هم رفتهم. خواسته و نخواسته. در این مدت، روزهای زیادی را در ترس و…
حالا لابد باید از خون خدا مینوشتم. از پیرهن سیاهِ نویی که بابا دکمههاش را برایم میبست. از بوی اسفند…
عسل دوست دارد کلمات را آنطوری ادا کند که خوشش میآید. مثلا به مربیاش میگوید خالهمینسا. میداند نامش، میناست و…