گفت: «منو نمیشناسی؟» خوب به آوای خفهاش گوش دادم. «میشه خودتونو معرفی کنید؟»«چطور منو یادت نیست. میخوای اول اسممو بگم؟»…
گفت: «منو نمیشناسی؟» خوب به آوای خفهاش گوش دادم. «میشه خودتونو معرفی کنید؟»«چطور منو یادت نیست. میخوای اول اسممو بگم؟»…
همیشه اولین مشت، اولین ضربه به ران و اولین برخوردِ بینی به تشکِ سفت درد دارد. درد دارد، اما ترست…
این دومین باری است که خواب مردن میبینم. بار اول، پشت سر تشییع کنندهها راه میرفتم و برای جوانیام غصه…
با همدیگر که آشنا شدیم، خواستم برگهای در آورند. روی تخته نوشتم: «اولین دختر/ پسری که عاشقش شدم…» گفتم یک…