مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

مرتضی برزگر

پدر، همسر و غمگین معاصر

داستان نویس

معلم داستان نویسی

مدیر آی‌تی و CRM

کارشناس تولید محتوا

نوشته های بلاگ

گیم‌آو‌ترونز

25 فروردین 1399 نوشته‌ها

اگر بخاطر بیاوری در گیم‌آو‌ترونز، مرد درشت‌اندامی بود که فقط یک کلمه را تکرار می‌کرد: هودور. هودور. آخرهای قصه‌ فهمیدیم که هودور، ناشی از برانگیختگی یک جمله‌است. جایی که مرد به سختی تلاش می‌کند دری را بسته نگه‌دارد و صدایی در گوشش پچ‌پچ می‌کند: هُلد دِ دُر. و این کلمات ، تکرار می‌شود، ادامه‌می‌یابد، طنین می‌اندازد، جویده می‌شود، تغییر می‌کند، واژه می‌سازد و بدل می‌شود به هودور.

زبان ما، پر است از واژه‌های تبدیل شده. مثل کاه‌افشان، که قلب شده به کاشان یا پسر، که پوست دَر بوده در اصل، یا پوسَر یا پوهَر. و لابد خیلی واژگان دیگر که من نمی‌شناسم.

زمان، به شکل هول‌آوری تغییر دهنده‌است. اندوه را سرد می‌کند، خواسته را بی‌نیازی، آشنا را غریبه. چقدر «دوستت دارم»‌ و «می‌میرم برات» بوده که حالا فرزندی دارد از دیگری. چقدر ایزتایپینگ رسیده به پیام‌های سین نشده.

چقدر آغوش بوده، نرمه‌ی گوش، کرک پشت گردن، خمیدگی شانه، سینوس بازوها که بوسه‌ای بر آن نشسته، بوسه‌ای داغ و شوق‌انگیز. حالا کجاست آن لب‌های کبود حیرت‌آور که اندوه خدا بر آن‌ها؟

می‌بینی؟ زمان و زبان و انسان، همگی تغییر کرده‌اند. اما من هنوز، به غروب پربارانی فکر می‌کنم که رفته بودیم فرحزاد. سربالایی کوه پر بود از لبو فروش‌ها و باقالی‌پزها و جگرکی‌ها. خیس و مچاله رسیدیم به پل بزرگه. گفتی از بیراهه برویم پایین. دامنه‌ی تپه، پرشیب و لغزنده بود. خزیدیم زیر پل. کنار رودخانه، حصیر انداختیم. هندوانه را گذاشتیم توی آب. دورش سنگ چیدیم.

چشم‌هات، ماه داشت. گفتم حَ سَ هَ؟ گفتی یعنی چی؟ گفتم به کاشونی یعنی حسن هست؟ خندیدی. گفتی چه ربطی داشت؟ گفتم یه دوستی داشتم تو کاشون، اسمش حسن بود. هر وقت می‌خواست از عشقش بپرسه حسن هنوز تو قلبته، به سینه‌ی دختره، تَنقُل می‌زد می‌گفت حَ‌سَ‌هَ؟ اونم می‌گفت هَ. گفتی تنقل یعنی چی؟

با شست، انگشت وسطی‌ام را گرفتم و به قلبت زدم. گفتم اینطوری. گفتی پس تو هم توی قلب من، هَ. بلند خندیدی. خنده‌ات خورد به سنگ‌ها، هندوانه، رود، پل، کوه و مزه‌های سرگردان در دکه‌ها و برگشت به من. چرا که هر چیزی به صاحبش باز می گردد. پرسیدی مطمئنی خواب نیستیم؟ گفتم اگه خواب بود، بیا ازش بیدار نشیم.

حالا کجا می‌توانم به قلبت، تنقُل بزنم و بپرسم حَ سَ هَ ؟ تو نگویی هودور و ندانیم خوابیم یا بیدار و من از کاه‌افشان بگویم که کاشان شده، از پوسَر که پسر و از تو که تو.

پی‌نوشت: معنای چه کلماتی در طول سال‌ها برای شما تغییر کرده‌ یا ثابت مانده است؟

 

برچسب:
یک دیدگاه بنویسید